پژوهشی بر واجبی به نام امر به معروف و نهی از منکر
آن طور که از نظرات برآمد، دوستان معتقد بودند که کسی خود، هزاران نقص و عیب دارد نباید و نمی تواند به دیگران بپردازد. به همین منظور لازم دانستم قسمتی از نوشتار تاثیرگذار «شیعه؛ یک حزب تمام»، از دکتر علی شریعتی(1) را به صورت خلاصه و گلچین برای استفاده و تامل دوستان بیاورم تا اهمیت و کیفیت تکلیف «امر به معروف و نهی از منکر» برای عزیزان روشن تر شود و ان شاء الله پس از توجیه شدن دوستان، نظرات نهایی را برای کامل شدن این پست از طرح وبلاگ نویسی نوین و هم اندیشی مان را جمع بندی خواهیم کرد تا به امید خدا به نتیجه سازنده ای برسیم. به نظر این حقیر خواندن این مقاله بسیار روشنگر و مفید خواهد بود و لذا خواهشمندم تا آخر همرهای بفرمایید تا بتوانیم در فضایی علمی و منطقی به نتیجه برسیم.
(البته جا دارد اعترافی کنم و آن این که از جمله ایراداتی که نسبت به پست قبلی حقیر وارد است این است که منکری که بدان پرداخته شده است، نسبت به منکرهای موجود در جامعه، که در اولویت نخست و در مرتبه اهم هستند، کوچک به نظر می رسد (اگرچه از نظر اعتقادی، تفکر فوق العاده اشتباه و خطرناکی پشتوانه آن است) و بهتر آن بود که ابتدا به منکرهای بسیار بزرگتر جامعه پرداخته می شد؛ چرا که طرح منکرهای کوچک، خود از بزرگترین منکرهاست!!!)
و اما خلاصه ای از نوشتار دکتر شریعتی:
دیگران نصیحتمان می کنند و دلالت و پند و اندرزهای حکیمانه و عالمانه و عاقلانه...! که:
«ابتدا باید فکر کنی، مطالعه کنی، تحصیل علم کنی، تحقیق علمی کنی، کتاب ها بخوانی، حوزه ها ببینی، نزد استادها تلمذ کنی، فلسفه و تصوف و فقه و اصول و کلام و منطق و زبان و ادب و تاریخ و حکمت و اخلاق را، در محضر اهل فن تعلیم بگیری، تا جامع هم معقول و هم منقول شوی، و همه حقایق کلیه عالم را دریابی، اسرار وجود را بشناسی، رابطه واجب الوجود و ممکن الوجود را و رابطه صفات و ذات برای تعالی را و رابطه قدیم و حادث را و رابطه لاهوت و ناسوت را و فلسفه حیات و راز مرگ و منازل آخرت را و عالم غیب و شهادت و جن و انس و طبیعت و ماوراء طبیعت و دنیا و آخرت و وجود و ماهیت و جوهر و عرض را و یک دوره کامل عقاید را و یک دوره کامل احکام را فرا گیری و به مرتبه علم الیقین برسی و از آن جای به حق الیقین ارتقاء یابی و از آنجا، به قله عین الیقین صعود کنی... تا حقیقت مطلق و مطلق حقیقت بر تو آشکار گردد و آخرین درجات معرفت را طی کنی و تازه این مرحله اول است،
پس از طی این مرحله (که هرگز شدنی نیست!) وارد مرحله دوم می شوی، وارد مرحله عمل، مرحله اصلاح، اما عمل فردی، اصلاح خود.
و در این مرحله،
باید به تمام وظایف عمل کنی، تمام واجبات را انجام دهی، مستحبات را انجام دهی، با عبادت و ریاضت و تزکیه روح و قتل نفس!! نه، چه می گویم؟ کشتن نفس! (این هم که همان می شود)، و در ریشه کن کردن کامل و قاطع همه امیال، لذات، ضعف ها، آلودگی ها در خود، به مقام قدس و تقوی برسی و درجه کمال را طی کنی و مرتبه اخلاص را نایل شوی و به تمام معنی، «مومن صالح متقی عابد زاهد کامل» که شدی (که هیچ وقت نمی شوی) و پیش از آن هم چنانکه گذشت، «عارف حکیم فقیه جامع معقول و منقول و بصیر به حق و باطل و خبیر از اسرار الهی و علیم به حقایق دینی و عالم کامل به عقاید و احکام شرعی» شده بودی (که محال است شده باشی!) آن وقت می توانی مرحله سوم را شروع کنی و به اصلاح دیگران ببردازی و مسئولیت دین و دنیای مردم را هم به گردن بگیری.
یعنی در مرحله سوم: اصلاح جامعه، اهتمام به امور مسلمین، مسئولیت دیگران و امر به معروف و نهی از منکر، که بعد از آنکه حق را به طور کامل و مطلق شناختی و از اصلاح خود هم فارغ شدی، باید به آن آغاز کنی.
او به نام دین می گوید: «اول باید مسلمان عارف به حقایق دین و صالح در اخلاق و تقوی شوی، بعد، به اصطلاح دیگران بپردازی.»
به نام اسلام می گوید: مرحله اول: عارف شدن به حقایق دین، پس از طی آن، مرحله دوم: کامل شدن در تزکیه و تقوی، اصلاح خود، پس از طی آن، مرحله سوم: اصلاح دیگران و مسئولیت خوب و بد اجتماع!
در صورتی که اسلام خود می پرسد: چند سال داری؟ پاسخ می دهی: نه سال، پانزده سال. می گوید: به بلوغ رسیده ای -بلوغ عقلی و جسمی- پس به سن تکلیف رسیده ای، یعنی انسان مکلفی! می پرسی: چه تکلیف هایی کدام مسئولیت ها از اکنون، بر دوشم بار است؟
برایت می شمرد: انتخاب دین و پذیرش آگاهانه آن، نه دیگر به تقلید پدر و مادر و بزرگترهایت، که به تعقل خودت، فهم خودت، درک پایه های اعتقادی مذهب از راه خودآگاهی و استدلال و انتخاب، و عمل به شاخه های عملی مذهب، احکام، واجبات: نمار، روزه، جهاد، زکات، حج، امر به معروف و نهی از منکر!
- آیا این وظیفه های واجب، مسئولیت های حتمی عملی، مرحله به مرحله است؟ یکی پس از دیگری؟
- هرگز! همه با هم، در یک حال، و همه فریضه، مسئولیت ناگزیر هر مسلمانی، از نخستین روز تکلیف، از نخستین روز بلوغ هر دختر و هر پسر!
عجبا! اختلاف دو اسلام را ببین! امر به معروف و نهی از منکر -مسئولیت اجتماعی- را به پس از طی دو مرحله علم و تقوی در فرد موکول می کند، دو مرحله ای که برای رسیدن به نهایت هر کدام، عمر نوح هم کافی نیست.
و این، مسئولیت اجتماعی امر و نهی را، بر دوش های ظریف یک دختر بچه، یک پسر بچه می نهد، درست از همان لحظه که او را به نماز و روزه دعوت می کند! نماز و روزه همزمان با مسئولیت امر و نهی در برابر معروف و منکر اجتماع و نیز جهاد!
یعنی چه؟ یعنی که مسئولیت های یک انسان مسلمان (واجبات) در این اسلام، در طول هم قرار نگرفته اند، در عرض هم اند و با هم، بر خلاف موعظه های دینی و اخلاقی این «اندیویدوآلیست های مذهبی» که یا تحت تاثیر اخلاق صوفیانه شرقی و زهدگرایی مسیحی قرار دارند و یا، رندانه احام را کلاسه می کنند تا آخرین نوبت را به امر و نهی بدهند و آن را با شرط و شروط عجیب و غریبی که عملاً محال است، مشروط کنند و تعلیق به محال! به گونه ای که هرگز، در این چهار روز عمر نوبتش نشود و فرد از علم کامل به حقایق که لایتناهی است و نیل به درجه کمال تقوی و صلاح و اخلاق که قریب به محال است، در این دنیا هرگز فراغ نشود و نوبت به وظیفه آخر! نرسد و «این سنگ سنگین، نشانه نزدن است!» و این همه، برای فرار از حکم پر دردسر و مشکل امر و نهی اجتماعی است و توجیه حقیقت جویی ذهنی و خودگرایی فردی و گریز از مسئولیت است و کشیدن پرده سپید و یا سبز علم و تقوای دینی، بر روی لش بودن انسانی!
و چه ماهرانه! چه خوب!
و می بینی که چه محترم و معزز و مقدس! و پیغمبر را ببین که جندب بن غفاری -عربی بدوی از صحرای ربذه- خبری از ظهور پیغمبری شنیده، به مکه آمده، اسلام را می پذیرد، در یک نشست! با چند کلمه، نه فلسفه و کلام و حکمت و فقه و اصول و عرفان و اسرار و حقایق پیچیده و علمی و فنی و تحقیقی و نه فرهنگ و نه علوم و نه انبوهی از کتاب ها و نه تحصیل سال ها و نه... بلکه در چند شعار! چند شعاری که تنها جهت او را روشن می کند و راهش را مشخص! توحید، رسالت و همین!
با چنین اسلامی از خانه بیرون می آید. نه تنها در فکر ابوذر، که هنوز اسلام در رسالت پیغمبر تکمیل نشده است، اسلام، فقط یک جهان بینی است، یک شعار! شعار توحید، و با این همه، این مرد، از خانه ابن ارقم که بیرون می آید، با اسلامی که در یک دیدار آموخته است، بار سنگین مسئولیت اجتماعی، مسئولیت تغییر نظام حاکم بر جامعه و مذهب حاکم بر زمان خویش را و مبارزه خطرناک و قاطع با شرک را بر دوش های خویش، عمیقاً احساس می کند. چند گامی از خانه و چند دقیقه ای از اسلامش فاصله نشده است که بر سر اشراف قریش، قدرت زمان و مقدسات موهوم قوم، فریاد اعتراض برمی دارد و دعوت به حقیقت و نجات را آغاز می کند، پس، ابوذر، کی؟ و کجا؟ و در چه مدتی به خودسازی و اصلاح خویش پرداخته بوده است که به این سرعت برق آسا، در اسلام او نوبت به امر به معروف و نهی از منکر رسیده است؟
در همان هنگام و از همان لحظه که امر و نهی را آغاز کرده است و به اصلاح جامعه اش پرداخته است! که در اسلام، فرد، در متن مردم سازی، به خود سازی می پردازد و...
...(2)
و بدین گونه است که در مسلمانی کردن هر روز مسلمان تر می شود!
«و الذین جاهدوا فینا، لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین»(3)
پاپستی______________________
1- مجموعه آثار (7) - شیعه؛ دفتر اول ص27 تا ص37
2- این قسمت به منظور اختصار کلام و محدودیت مجال، حذف شده است، توصیه می شود آن را در کتاب بخوانید.
2- عنکبوت-69
لیست کل یادداشت های این وبلاگ